شیون کنان. در حال نوحه کردن: چون چنگ خود نوحه کنان مانند دف بررخ زنان وز نای خلق افغان کنان بانگ رباب انداخته. خاقانی. شد نوحه کنان درون غاری چون مارگزیده سوسماری. نظامی
شیون کنان. در حال نوحه کردن: چون چنگ خود نوحه کنان مانند دف بررخ زنان وز نای خلق افغان کنان بانگ رباب انداخته. خاقانی. شد نوحه کنان درون غاری چون مارگزیده سوسماری. نظامی
یکی از سی پاره دیه ناحیۀ ارونق که بر غرب تبریز واقع است. (از نزهه القلوب چ لیدن ص 79). دهی از دهستان شرفخانه که در بخش شبستر شهرستان تبریز واقع است و 2541 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). رجوع به کوزکنان شود
یکی از سی پاره دیه ناحیۀ ارونق که بر غرب تبریز واقع است. (از نزهه القلوب چ لیدن ص 79). دهی از دهستان شرفخانه که در بخش شبستر شهرستان تبریز واقع است و 2541 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). رجوع به کوزکنان شود
به آواز بلند زاری کردن. (ناظم الاطباء). در عزائی و ماتمی به آواز عزاداری و نوحه خوانی و مرثیه خوانی کردن. شیون برداشتن. فغان و واویلاه کردن: خروشی برآمد ز ایران به درد زن و مرد و کودک همه نوحه کرد. فردوسی. بسی نوحه کردش به روز به شب به سی روز نگشاد بر خنده لب. فردوسی. هر زمان نوحه کند فاخته چون نوحه گری هر زمان کبک همی تازد چون جاسوسی. منوچهری. دیلمی وار کند هزمان دراج غوی ورشان نوحه کند بر سر هر راهروی. منوچهری. مدبر خلفی به خویشتن بر خود نوحه کن از زبان مادر. خاقانی. کاشکی گردون طریق نوحه کردن داندی تا بر اهل حکمت و ارباب فن بگریستی. خاقانی. بوم اعتقاد ایشان که در ظلمت کفر به صدای بدعت نوحه می کرد... (ترجمه تاریخ یمینی ص 348). او دید در این و حسرتی خورد وین دید در آن و نوحه ای کرد. نظامی. همه شب تا به روز این نوحه میکرد غمش بر غم فزود و درد بر درد. نظامی. زاغ پوشیده سیه چون نوحه گر در گلستان نوحه کرده بر خضر. مولوی. با دل خویش درد خود گوئیم نوحه بر سوکوار خویش کنیم. امیرخسرو (از آنندراج). ، شیر دوشیدن (؟). (ناظم الاطباء)
به آواز بلند زاری کردن. (ناظم الاطباء). در عزائی و ماتمی به آواز عزاداری و نوحه خوانی و مرثیه خوانی کردن. شیون برداشتن. فغان و واویلاه کردن: خروشی برآمد ز ایران به درد زن و مرد و کودک همه نوحه کرد. فردوسی. بسی نوحه کردش به روز به شب به سی روز نگشاد بر خنده لب. فردوسی. هر زمان نوحه کند فاخته چون نوحه گری هر زمان کبک همی تازد چون جاسوسی. منوچهری. دیلمی وار کند هزمان دراج غوی ورشان نوحه کند بر سر هر راهروی. منوچهری. مدبر خلفی به خویشتن بر خود نوحه کن از زبان مادر. خاقانی. کاشکی گردون طریق نوحه کردن داندی تا بر اهل حکمت و ارباب فن بگریستی. خاقانی. بوم اعتقاد ایشان که در ظلمت کفر به صدای بدعت نوحه می کرد... (ترجمه تاریخ یمینی ص 348). او دید در این و حسرتی خورد وین دید در آن و نوحه ای کرد. نظامی. همه شب تا به روز این نوحه میکرد غمش بر غم فزود و درد بر درد. نظامی. زاغ پوشیده سیه چون نوحه گر در گلستان نوحه کرده بر خضر. مولوی. با دل خویش درد خود گوئیم نوحه بر سوکوار خویش کنیم. امیرخسرو (از آنندراج). ، شیر دوشیدن (؟). (ناظم الاطباء)
آنکه نوحه خواند. که نوحه گری کند. نوحه گر، کسی که در ایام سوگواری امامان برای دسته های سینه زن یا زنجیرزن اشعار مصیبت و نوحه و مرثیه را به آهنگی مخصوص می خواند و عزاداران به آهنگ او سینه و زنجیر می زنند، پامنبری. شاگرد روضه خوان که پیش از استاد به پای منبر ابیاتی در مصائب اهل بیت خواند. روضه خوان که پای منبر ایستد و اشعار مصیبت خواند. (یادداشت مؤلف). آنکه مقامش دون آخوند روضه خوان است و در فاصله فرودآمدن آخوندی از منبر و برشدن آخوند دیگر، پای منبر ایستاده یا نشسته نوحه و اشعار مرثیه به آواز خواند
آنکه نوحه خواند. که نوحه گری کند. نوحه گر، کسی که در ایام سوگواری امامان برای دسته های سینه زن یا زنجیرزن اشعار مصیبت و نوحه و مرثیه را به آهنگی مخصوص می خواند و عزاداران به آهنگ او سینه و زنجیر می زنند، پامنبری. شاگرد روضه خوان که پیش از استاد به پای منبر ابیاتی در مصائب اهل بیت خواند. روضه خوان که پای منبر ایستد و اشعار مصیبت خواند. (یادداشت مؤلف). آنکه مقامش دون آخوند روضه خوان است و در فاصله فرودآمدن آخوندی از منبر و برشدن آخوند دیگر، پای منبر ایستاده یا نشسته نوحه و اشعار مرثیه به آواز خواند
در حال مویه کردن. در حال موییدن. گریه کنان. (از یادداشت مؤلف) : نمودی به من پشت همچون زنان برفتی غریوان و مویه کنان. فردوسی. و رجوع به مویه و مویه کردن و مویه گر شود
در حال مویه کردن. در حال موییدن. گریه کنان. (از یادداشت مؤلف) : نمودی به من پشت همچون زنان برفتی غریوان و مویه کنان. فردوسی. و رجوع به مویه و مویه کردن و مویه گر شود