جدول جو
جدول جو

معنی نوحه کنان - جستجوی لغت در جدول جو

نوحه کنان
(نَ / نُو حَ / حِ کُ)
شیون کنان. در حال نوحه کردن:
چون چنگ خود نوحه کنان مانند دف بررخ زنان
وز نای خلق افغان کنان بانگ رباب انداخته.
خاقانی.
شد نوحه کنان درون غاری
چون مارگزیده سوسماری.
نظامی
لغت نامه دهخدا
نوحه کنان
نیوه کنان مویه کنان مویان زاری کنان غریوان بزرگان لشکر همه هم چنان غریوان و گریان و زاری کنان (فردوسی شاهنامه) زاری کنان: رسواشده عریان شده دشمن برو گریان شده خویشان او نوحه کنان بروی اصحاب عزا. (دیوان کبیر 22: 1)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ندبه کنان
تصویر ندبه کنان
در حال ندبه کردن، زاری کنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوحه خوان
تصویر نوحه خوان
کسی که برای گریاندن دیگران اشعار غم انگیز بخواند
فرهنگ فارسی عمید
(زَ / زِ کُ)
یکی از سی پاره دیه ناحیۀ ارونق که بر غرب تبریز واقع است. (از نزهه القلوب چ لیدن ص 79). دهی از دهستان شرفخانه که در بخش شبستر شهرستان تبریز واقع است و 2541 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). رجوع به کوزکنان شود
لغت نامه دهخدا
(نُ بَ / بِ کُ)
نوحه کنان. در حال ندبه کردن. ندبه زنان. رجوع به ندبه و ندبه کردن شود:
پیش تابوت من آئید برون ندبه کنان
در سه دست از دو زبانم بستائید همه.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(غُ لُوو تَ)
به آواز بلند زاری کردن. (ناظم الاطباء). در عزائی و ماتمی به آواز عزاداری و نوحه خوانی و مرثیه خوانی کردن. شیون برداشتن. فغان و واویلاه کردن:
خروشی برآمد ز ایران به درد
زن و مرد و کودک همه نوحه کرد.
فردوسی.
بسی نوحه کردش به روز به شب
به سی روز نگشاد بر خنده لب.
فردوسی.
هر زمان نوحه کند فاخته چون نوحه گری
هر زمان کبک همی تازد چون جاسوسی.
منوچهری.
دیلمی وار کند هزمان دراج غوی
ورشان نوحه کند بر سر هر راهروی.
منوچهری.
مدبر خلفی به خویشتن بر
خود نوحه کن از زبان مادر.
خاقانی.
کاشکی گردون طریق نوحه کردن داندی
تا بر اهل حکمت و ارباب فن بگریستی.
خاقانی.
بوم اعتقاد ایشان که در ظلمت کفر به صدای بدعت نوحه می کرد... (ترجمه تاریخ یمینی ص 348).
او دید در این و حسرتی خورد
وین دید در آن و نوحه ای کرد.
نظامی.
همه شب تا به روز این نوحه میکرد
غمش بر غم فزود و درد بر درد.
نظامی.
زاغ پوشیده سیه چون نوحه گر
در گلستان نوحه کرده بر خضر.
مولوی.
با دل خویش درد خود گوئیم
نوحه بر سوکوار خویش کنیم.
امیرخسرو (از آنندراج).
، شیر دوشیدن (؟). (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَنَ / نِ)
آنکه نوحه خواند. که نوحه گری کند. نوحه گر، کسی که در ایام سوگواری امامان برای دسته های سینه زن یا زنجیرزن اشعار مصیبت و نوحه و مرثیه را به آهنگی مخصوص می خواند و عزاداران به آهنگ او سینه و زنجیر می زنند، پامنبری. شاگرد روضه خوان که پیش از استاد به پای منبر ابیاتی در مصائب اهل بیت خواند. روضه خوان که پای منبر ایستد و اشعار مصیبت خواند. (یادداشت مؤلف). آنکه مقامش دون آخوند روضه خوان است و در فاصله فرودآمدن آخوندی از منبر و برشدن آخوند دیگر، پای منبر ایستاده یا نشسته نوحه و اشعار مرثیه به آواز خواند
لغت نامه دهخدا
(مو یَ / یِ کُ)
در حال مویه کردن. در حال موییدن. گریه کنان. (از یادداشت مؤلف) :
نمودی به من پشت همچون زنان
برفتی غریوان و مویه کنان.
فردوسی.
و رجوع به مویه و مویه کردن و مویه گر شود
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ / رِ کُ)
نعره زنان. خروشان و غریوان:
نعره کنان چون نمک بر آتشم ایرا
غم نمکم بر دل فگار برافکند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
ناله کننده: هربن مویت غمی وناله کنانست هرسرمویت که آه، یارتوگم شد، (خاقانی لغ)، درحال نالیدن: دوش همی گشتم من تابسحرناله کنان بدرک بالصبح بداهیچ نومی ونفی. (دیوان کبیر 33: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
شیون کنان درحال ندبه کردن: شدشکسته کمرم دست برآریدازجیب سرزنان ندبه کنان جیب گهربگشاییدخ (خاقانی. سج. 161)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوحه کردن
تصویر نوحه کردن
موییدن انوییدن نویدن باواز بلند ناله و زاری کردن، مرثیه خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوحه خوان
تصویر نوحه خوان
نیوه خوان کسی که نوحه خواند
فرهنگ لغت هوشیار